به گزارش سینماپرس، با نزدیک شدن به جشنواره فیلم فجر و نیز برگزاری محافل «سینما انقلاب» و با توجه به اهمیت موضوع رویکرد انواع هنر خصوصا سینما نسبت به «عدالت»، مصاحبه ای پیرامون موضوع «قهرمان در سینمای عدالت» با جناب آقای «سید محمد حسینی» پژوهشگر حوزه سینما و کارشناس تلویزیون برگزار شد. در ادامه متن این نشست را میخوانیم.
ویژگیهای اصلی قهرمان سینمای عدالت چیست؟
واژه سینما عدالت واژه سختی است. برای رسیدن به مفهوم قهرمان آن، میبایست این واژه تحلیل شود که آیا اساسا میتوان سینما را اطلاق به حوزه عدالت کرد یا خیر؟ یعنی میتوان از سینما در حوزه اقامه عدل بهره گرفت یا خیر؟ آیا سینما موجودی هست که بتواند در این حوزه وارد شود یا خیر؟ یا فضای آن فضای عدالت است یا فضای اراده است؟ که توضیح خواهم داد.
وجه دوم پرسش شما به این برمیگردد که عنصر قهرمان چیست؟ فکر میکنم اگر از دومی شروع کنیم به نوعی از پاسخ برسیم.
در حوزه قهرمان حتما این نکات، نکات نهادینه است. وقتی فیلم را در حوزه قهرمان میبینیم میبایست به چند پرسش اساسی پاسخ دهیم. این پرسشها به نظر ساده است اما در عمل میتواند خیلی به روند فهم ما از فیلم تاثیر بگذارد.
پرسش اول؛ قهرمان فیلم کیست؟ کیست یعنی شناسنامهای، یعنی این موجود کیست یا چیست. پرسش دوم؛ خواسته قهرمان چیست؟ این خواسته است که تکلیف را روشن میکند که میتواند سینمای قهرمان محور به سمت عدالت برود یا خیر؟ که این پاسخ پرسش دوم میشود. پرسش سوم؛ ضد قهرمان چیست یا کیست؟ ممکن است یک موجود باشد، یک جریان باشد؟ چهارم؛ اگر قهرمان شکست بخورد چه اتفاقی میافتد؟
این مسائل قصه کوتاه را در فیلمنامه تشکیل میدهد. تکلیف ما مشخص میشود که بالاخره ما چه میخواهیم؟ در این فرایند ما میتوانیم به سینمای قهرمان محور فکر کنیم. اما آثاری در سینما هستند که اساسا درد قهرمانی ندارند به همین دلیل شما نمیتوانید آدمی را از بین عناصر فیلم شناسایی کنید و بیرون بکشید که من این شخصیت را به عنوان قهرمان فیلم میشناسم، و مطالبات او را دنبال کنید. کأنّه مطالبات بین آدمها تقسیم شده است و بنا است یک برشی از واقعیت روایت شود. یک نوع فرایند که بعدها به ضد قصه مشهور شد که حالا این درست است یا غلط بحث دیگری است. سینما این است که بیشتر به اندیشه متظاهر است.
اما در فرایند اول وقتی قهرمان در سینما متولد میشود، اولا یک عنصر ذاتی درون خود دارد به نام عنصر اراده. چه زمانی شکل میگیرد؟ ما در فیلمنامه نویسی میگوییم وقتی فرایند فیلمنامه به حوزه یتیم بودن میرسد. وقتی بیکس میشود. یعنی وقتی هیچ چیز، هیچ کس، هیچ شرایطی به او کمک نمیکند او یتیم محض میشود، حالا است که آن موجود در تمام نداریهای خود یک چیز دارد، آن یک چیز اراده است. آن اراده میتواند معطوف به برقراری عدالت باشد.
با این تعریف میتوان راجب به قهرمان در حوزه سینما و به موضوع و عنصر اقامه عدل فکر کرد. یعنی قرار دادن هر چیزی سر جای خود. پس با فرمول ساده میتوانیم به این فضا برسیم. اما این که در سینمای ایران آیا این عنصر را رعایت میکنیم یک بحث دیگری است.
اگر ما به این مسئله برسیم که قهرمان ما کیست، قهرمان دنبال چیست، ضد قهرمان کیست، اگر قهرمان شکست بخورد چه میشود یک فیلم قوارهمند سر و شکلدار که قاعدههای ژنریک در آن رعایت شده داریم. حالا میتوانیم روی مطالبه کار کنیم که آن مطالبه میتواند عدالت باشد. عدالت چون خودش عنصر نهادینه و ذاتی و جهانی است، باعث میشود بعضی پدیدهها را خود به خود جهانی کند، مثلا فیلم وسترن. به نحوی میتوان گفت قهرمان صحنههای رها شده یتیم سواره اسب «کابوی» دنبال اقامه عدل است.
هنوز هم که هنوزه در ژانرهای سینمایی بحث است که این ژانر است یا خیر. یعنی فرانسویها وسترن را به عنوان ژانر قبول ندارند. حرف آنها این است که این حرف را بصورت منطقهای دارد میزند و لوکال است و برای آمریکا است. چرا باید به عنوان یک ژانر شناخته شود؟ مسئلهای که باعث میشود خیلی جهانی شود همین مطالبه است که همیشه مطالبه انسان بوده است. پس سینما در صورت داشتن قهرمان میتواند بر ساخته نوعی از عدالت پیش رود. اما اگر عنصر قهرمان نداشته باشد تعریف کردن قصه عدالت در سینما کار سختی خواهد بود. به موضوع قهرمان به عنوان یک رکن بایستی توجه کرد که در آن صورت میتوان روی آن رکن قصههایی که مربوط به عدالت است را تعریف کرد.
چه علتی باعث میشود که مخاطب آثاری با محوریت عدالت را تماشا کند؟
ما در حوزه سینمای قهرمان محور دچار نوعی هم زاد پنداری مخاطب با قهرمان در بعضی حوزهها هستیم. من کمی این مسئله را باز میکنم. این همزادپنداری، همزادپنداری تامی نیست. یعنی هیچ وقت، در هیچ شرایطی هیچ فیلمی در کره زمین ساخته نمیشود که مخاطب بگوید من کاملا آن شخصیت هستم که داخل فیلم است. وجوهی از آن قهرمان را منطبق با خواستههای درون خود میبیند، و هر چه آن وجوه و خواستههای درونی به هم تطبیق بیشتری پیدا کنند، جغرافیای بیش تری از وجود آدمها را شامل شوند، مخاطب بیشتر از اثر لذت میبرد و با اثر همزادپنداری بیش تری میکند.
اما این مسئله هیچ وقت تحت هیچ شرایطی صد درصد نمیشود. یعنی همیشه یک موجود میانهای در خیال مخاطب خلق میشود که یک وجوهی از قهرمان و یک وجوهی از خود را دارد اما نه خودش است نه او. یعنی هم منیّت خود را دارد و هم او را دارد، هر دو را دارد. یعنی در خیال خود میکس شده و آرمان او چنین شده است. از این وجوه خوشش میآید. یکی از چیزهایی که آدم را در این ساحت گره میزند عنصر عدالت است.
آدمها همیشه عدالت را تحت هر شرایطی دوست دارند. اتفاقا از عدالت قرائت میکنند و برای برپا کردن عدالت تنازعات مختلف راه میاندازند. منتها قرائتها است که دچار اشتباه و اشکال است. سینمایی که میخواهد در این زمینه مطلوب باشد، یک قرائت صحیح نیاز دارد. یعنی اولا بتواند برنامه را خلق کند، ثانیا بتواند قرائت صحیح از عدالت داشته باشد. این محصول مطالعه شبه فلسفی عدالت است. خیلی فیلسوفانه به عنصر عدالت نگاه کند و آن را درک کند. هنوز این مسئله در سینما ما شکل نگرفته.
قهرمان سینما عدالت یا جاستیس در غرب مثل شخصیتها و کاراکترهایی مثل بتمن، سوپرمن، بعضیها را میبینید در طبقه مرفّه هستند، یک سری مثل اسپایدرمن از طبقه متوسط هستند. قهرمان سینما عدالت ما الزاما باید از طبقه فقیر باشد؟
باید قهرمانی که برای سینما فانتزی است فاصله گذاری کنیم. یعنی سینمای مارولی همین بتمن، مرد عنکبوتی که میفرمایید. سینما مارولی اساسا سینما عنصر اراده نیست، عنصر شانس است. یک عنکبوتی فردی را نیش بزند، یک لباسی فردی پیدا کند، همه شانس است.
سه گانهای که نولان ساخته بود چطور؟
سه گانه نولان کمی متفاوت بود. باز آن جا هم عنصر اراده نیست، یعنی این موجود، موجود متفاوتی است. تواناییهای متفاوتی دارد. منظور من در سینمای رئال بود. شاید وسترن در سینما آمریکا بیشتر عنصر اراده را مشاهده کنیم. اما زمانی که به عنصر شانس میرسیم چیز دیگری میشود. عنصر شانس یک شخصیتی را خلق میکند که از کودکی تا بزرگسالی را شامل میشود. پدیده شانس محوری در سینما، پدیده عامی است که کودک و نوجوان را شامل میشود تا به سینمای بزرگسال برسد. در سینمای کودک و نوجوان از «پاندای کونگفوکار» شروع میشود که باید یک صندلی زیر پایش بگذارد و فشفشه روشن کند، بالا بپرد و درست به مرکز دایرهای بیفتد که استاد میخواهد. یا فردی به نئو تماس بگیرد و او را انتخاب کند.
شما گزاره انتخاب منجی را میفرمایید.
خیر شانس است. یعنی عنصر شانس در فیلم است.
اما آنها یک قابلیتهایی داشتند که انتخاب شدند.
این قابلیتها بعدا میخواهد به فیلم علقه شود. یعنی میخواهد بگوید یک خرس پاندا چاق تنبل پرخور کمی شوخ میتواند به جنگجو اژدها تبدیل شود. اما تبدیل شدن آن این است که آرام آرام به قوای خود پی ببرد. قوای خود را کشف کند. این عنصر شانس تبدیل به عنصر اراده میشود. یعنی وقتی شاخصههایی از آن بیرون میآید، این شاخصهها برجستگی ایجاد میکند. آن برجستگیها منجر به شکل گیری سینمای فانتزی میشود که قهرمان آن خیلی کاغذی است.
این قهرمان، قهرمان قابل تصری در اجتماع نیست. مثال همین میشود. سینمای مارولی که اسم میبرید، صد سال است که در آمریکا دارد قهرمان میسازد. در تمام این صدسال که مارول قهرمان میسازد حتی یک نمونه پیدا نمیکنید که یک آدم جدی – منظورم از استاد دانشگاه، یک سیاستمدار- هیچ وقت خودش را با مرد عنکبوتی و بتمن قاب نمیگیرد. عکس همان مرد عنکبوتی و بتمن هیچ وقت از اتاق خواب بچهها این طرفتر نیامدند. فقط برای بچهها است. یعنی برای صباغت ذهن بشر است. آدمی اینها را در حوزه عدالت جدی نمیگیرد. بنابراین نمیتوان اینها را با عنصر عدالت گره زد.
این عدالت، عدالت فانتزی است و یکجور شوخی است. اما وقتی میخواهیم بگوییم عدالت به معنای اخصّ کلمه، به عنوان مثال در سینمای ما «مختارنامه» میشود. وقتی شما عراق میروید، متوجه میشوید نه یک آدم عادی، نه یک استاد دانشگاه، نه سیاستمدار معمولی، بلکه نخست وزیر کشور خود را با «فریبرز عرب نیا» قاب گرفته و بنر بزرگ او را در خیابانها نصب کردند. و زیر آن نوشتند مختار زمان.
این نوعی قرائت متفاوت و جدی از عدالت است. اینجا است که قهرمان مشخص است. قهرمانی که تکلیف او روشن است، خواسته او مشخص است، میداند چه میخواهد. مانع آن معلوم است و اگر شکست بخورد پاسخ جدی در فیلم دارد. به همین دلیل به لحاظ قواعد ژنریک که فیلمنامه طی میکند مختار بسیار فیلم خوبی است. خارج و فارغ از این که ما بگوییم در سندیت تاریخی آن خدشه وارد است یا نیست. فیلم یا فیلمنامه یک اثر در راستای ذهنیت مخاطب دارد یا خیر؟ به نظر من دارد. فیلمی است که اتفاقا هم موضوع آن عدالت در خونخواهی از مظلومیت اهل بیت و تاثیر آن یعنی عدالت است. دردنیای معاصر یکی از موتورهای جدی مبارزه با داعش میشود. فیلمی که ۱۲ سال قبل از تولد داعش کلید خورده. اما ۱۲ سال بعد در شکل گیری داعش تاثیر میگذارد. روی روحیه حماسی مردم و مبارزه با وحشیهایی که اسم خود را مسلمان گذاشتند تاثیر میگذارد.
پس میرباقری کار بزرگی کرده.
خیلی کار بزرگی کرده. این سینمای عدالتی است که میتوان راجب به آن صحبت کرد. وقتی عدالت را جدی بگیریم فرم آن فرق میکند، مارولی نمیشود.
طبقه اجتماعی قهرمان مخاطب نهایتا براساس اقتضائات داستان تعیین میشود، زیرا وقتی فیلم شروع میشود طبقه از یاد مخاطب میرود. مثلا رابین هود، سمک عیار، فُذیل ایاض و… . عنصر باعث میشود مخاطب این مسئله را فراموش کند. اما غالبا برای این که طعم بهتری داشته باشد، و منحنی شخصیت در داستان شکل بگیرد و این شخصیت از عناصری است که قهرمان را قهرمانتر میکند. یعنی همان عنصر اراده در وجود او تبلور میکند.
بنابراین از طبقه پایین بودن شخصیت کمک بیش تری به داستان میکند. مثلا مختار از جماعت اقلیت است.
اقلیت از چه نظر؟
اقلیت مذهبی. بحث آن فیلم در فضای فقر به معنی نداری، و نان شب نداشتن نیست. بحث آن فیلم بحث مذاهب است. مختار جزو شیعیان است. تعداد آنها کم است. این منحنی شخصیت او را شکل میدهد. وقتی منحنی شخصیت شکل میگیرد مخاطب بیشتر آن را دوست دارد. مثلا «جومونگ»، منحنی شخصیت دارد، از یک جوان ساده شبه کودن شل و سوسول که در یک فضایی غیر از فضای خودش بزرگ شده و اتفاقا برای طبقه اشراف نیست، برای طبقه سپاهیان است و اشتباها در طبقه اشراف رفته، آرام آرام به طبقه اشراف تبدیل میشود. فرایند منحنی شخصیت باعث جذابیت میشود.
سپس اقامه عدالتی که میخواهد انجام دهد و نحوه بازی او در اقامه عدل خیلی مهم میشود. اینها عناصری است که به جنس عدالت تفاوت میدهد. یعنی میگوید عدالت هم میتواند با شمشیر بی رحمی باشد که فقط بکشد، هم میتواند با شمشیری که گزینش میکند! فقط نمیکشد و کله خشک نیست، فکری پشت آن است. با دلیل بالا میرود و از غلاف در میآید و به کسی اصابت میکند. همه اینها دلیل دارد. وقتی این دلایل در فیلم در میآید تفاوت عنصر عدالت مشخص میشود.
به همین دلیل فیلمهایی هم که خیلی پر خرج هستند، بیشتر از این که واگویی عدالت باشند واگویی خشم هستند. یعنی اراده ناظر بر خشم شده نه ناظر بر عدالت. خشم سینما تارانتینو است، سینما جاده خشم است. این سینما سینمایی است که جذابیت دارد.
میخواستم در مورد ضدقهرمان سوال بپرسم. ما یک قهرمان عدالت داریم، یک ساختاری داریم که آن فاسد است، عدالت را از بین برده، عنصر ضد قهرمان چه کاره است؟ آن مسئله بدی که وجود دارد و قهرمان عدالت به خاطر آن به وجود آمده مشخص است. بفرمایید نقش ضدقهرمان در ساختار فیلم نامه و داستانی چیست؟ وجود ضدقهرمان چه لطفی دارد؟
فضای ضد عدالت از نظر ضد قهرمان عین عدالت است. مثلا ضد قهرمان موجودی است که اختلاف طبقاتی را قبول دارد، وضعیت موجود را قبول دارد. نوعی محافظه کار است، سیستم کنسرواتیستی است. کسی که میخواهد علیه کنسرواتیست از محافظه کاری محض موجود طغیان کند او دنبال ساخت گونه دیگری از عدالت است. یک قرائت جدید از عدالت میخواهد کند که مخاطب بیشتر با آن قرائت جدید همراه میشود. پی او وی (pov) داستان ما بیشتر روی آن است. حالا این ضد قهرمان چقدر میتواند روی قصه تاثیر بگذارد؟ هر چقدر ضد قهرمان به نظر منطقیتر برسد، و به نظر خوش ساختتر وخوش ترکیبتر برسد، مثل جوکر که شما مثال زدید. -جوکر در سینما ضدقهرمان بسیاری خوبی است. هر چند من قهرمانی که میگویم قهرمان مارولی نیست اما برساخت این چنینی یعنی شکل گیری قهرمانی که بتواند خیلی قهرمان مطلوبی باشد، به شدت منوط به ضدقهرمان است- قهرمان بهتر شکل میگیرد.
مثل یک مکمل است.
بله. یعنی هر چه تلاش کنیم بخواهیم به یک قهرمان تراز برسیم، باید به یک ضدقهرمان ضدتراز رسیده باشیم، اوست که تکلیف را روشن میکند. در مواجه با محابت او زیبایی و قدرت اراده خود را نشان میدهد. به همین دلیل قهرمان او قهرمان متفاوتی میشود. قهرمانی از جنس آدمی که میگذرد. این جا است که گاهی اوقات ضدقهرمانها حتی میتوانند ماهیتی باشند. یعنی به نوعی معنای متفاوت برسد. یک قرائت دیگر چی یا کی؟ یک قرائت دیگری از هستی داشته باشد. مثال آن سینمای دفاع مقدس میشود. در سینمای دفاع مقدس قهرمان دنبال نوعی از عدالت است حتی برای دشمن خودش. خیلی کار فوق العادهای است. سینما دفاع مقدس کورس فوق العادهای برای مطالعه است. خیلی عالی است.
مثال بزنم مثلا در فیلم «مهاجر»، اول فیلم اسد اولین عکسبرداری را با مهاجر انجام میدهد، یک دکل بالا رفته و نیها را کنار میدهد و آن دکل را میبیند عکسهای خود را گرفته، مهاجر را در موقعیت شلیک قرار میدهد، شلیک میکند، کمانه میکند و از کنار آن دکل میرود. دوباره برمیگردد، از پایین دارند مهاجر را میزنند، دوباره شلیک میکند کاور پارچهای آن میخورد. دکل خیلی بزرگ است، شبیه یک دیو است. این کاور میسوزد. دوباره در موقعیت شلیک قرار میگیرد این بار یک موجود سیاهی از دل آن بیرون میآید و میتواند آن را بزند دیدهبان است. اطلاعات دیدهبان بسیار مهم است. در جنگ حتما باید او را بکشید زیرا اطلاعات خیلی مهمی دارد. چه کار میکند؟ «حاتمی کیا» یک اینسرت (insert) از دست اسد میگیرد یک دکمه قرمز و عکس «امام خمینی» را روی ریموت کنترل میبینیم. به صراحت میگوید این جا باید قرائت خمینی را از مواجهه با دشمن ارائه کرد. خیلی اینسرت عاقلانه و شعورمندانهای است. دست میلرزد، رها میکند و نمیزند. آن موجود پایین میآید و دوباره برمیگردد و دکل را میزند. این اصلا شبیه هیچ سکانس دیگری در سینمای جنگ در تاریخ جهان نیست. به همین دلیل است میگویم سینما دفاع مقدس میتواند بر ساخت دیگری داشته باشد. عدالت این است که من این را از دل دیو نجات دهم.
در فیلم «دیدهبان» آن صحنهای که میخواهد دشمن بعثی را بزند نمیزند دوستش میگوید چرا نزدی، میگوید چون دیدم به آسمان نگاه میکرد انگار مناجاتی با خدا میکرد، آن لحظه نزدم گذاشتم از حالت نیایش بیرون بیاید و سپس او را با تیر مورد اصابت قرار میدهد.
این یک تعریف متفاوتی است. اوج نگاه ما به قهرمان سینما میتواند سینما دفاع مقدس باشد. جنس قهرمان متفاوتی که هرگز سینما مزه آن را نچشیده بود. اما امروز سینما دفاع مقدس عملا به نحوی دارد به سمت یک طور سینما جنگ تمایل پیدا میکند. یعنی سینما دفاع مقدس نیست. یک قرائت جدید از سینمای جنگ است. کمی از مفاهیم متعالی خود عقب نشینی کرده. نه از نحوه ساخت پروداکشن، خیر بلکه پرطمطراقتر شده اما از مفاهیم متعالی خود کمی عقب نشینی کرده. لذا از عناصر ذاتی فاصله گرفته.
چیزی که میتوانیم در سینما دفاع مقدس خلق کنیم از جنس حماسه امیرالمومنین (علیه السلام) است که موقع خشم دشمن خود را نکشت! این جنس حماسهای که میتوان بدان افتخار کرد. در آن همان عناصر مبارزه و کشتن دشمن هست اما نحوه کشتن دشمن است که آن را متفاوت میکند.
قهرمان سینما عدالت آیا فقط باید فریاد بزند و شاخ و برگی هرس کند تا بیان کند ظلم و بیدادی است؟ یا آیا واقعا باید ریشههای فساد را هدف بگیرد و بخشکاند. در سینمایی که از آن صحبت کردیم خیلی این مسئله به چشم نمیخورد؟
سینما نمیتواند سراغ ریشهها رود. یعنی لااقل در وضعیت موجود این سواد در سینما ما وجود ندارد.
کلا در سینمای ما وجود ندارد؟
من در کل سینما میگویم. علتش هم این است که خیلی محتوایی و درونی میشود. هر چه فیلم به سمت برساخت عناصر درونی و محتوایی پیش میرود پرداخت داستانی آن سختتر میشود. این نسبت، نسبت معکوس است. سینما در آن قواره هنوز خود را نشان نداده. در رمان تا حدودی توانسته نزدیک شود. آن هم در رمانهای بزرگ تاریخ توانسته تا حدودی به این مرزها نزدیک شود، مرزهایی که بخواهد به ریشههای بی عدالتی بپردازد. اما هنوز در سینما خود را نشان نداده. زیرا سینما باید بیرونی شود، اکتیو بیرونی داشته باشد. به همین دلیل به قوارههای هرس کردن رویه ماجرا اکتفا میکند.
یک مثال ساده بزنم. در سینما میبایست ابتدا با مظلوم همزاد پنداری کنید، مسئله او مسئله شما شود. به همین دلیل سینماگر مجبور است موضوع عدالت را تعین بیرونی به آن دهد. دیگر مجبور است از ریشهها فاصله بگیرد و به یک نماد و ظهور و بروز بیرونی تبدیل کند، آن ظهور و بروز بیرونی را به یک سری موجودات مظلوم در جنگل شروود یا در جنگلهای شمال ایران تبدیل کند که یک میرزاکوچک خان پیدا شود. بعد شما با میرزاکوچک خان احساس علقه و دوستی کنید. احساس کنید «رئیس علی دلواری» دلبری را میشناسید و به او نزدیک هستید. برای این که ظلم ذاتی حکومت وقت را میبینید. در اعمال این ظلم نمیگوید ایدئولوژی آن چیست؟ ایدئولوژی انگلستان چیست؟ بنا ندارد این را بیان کند. اما بنا دارد که بگوید این ظالم است. شما ظلم که میبینید و با مردم مظلوم آن جا که احساس همزادپنداری میکنید آن وقت است که رئیس علی دلواری برای شما خوشمزه میشود. همین اتفاق اگر برای تاریخ خود بخواهیم بسازیم.
مثلا راجب به امام قلی خان که ۱۵۰ بعد سال ظلم، – میتوان گفت پرتقالیها ریشه دواندند و این جا کشور دوم آنها شده بود و حاکمیت مطلق در جنوب ایران داشتند-. سپس امام قلی خان اینها را به دستور «شاه عباس» بیرون میکند و «گمرون» «بندرعباس» میشود. حالا این قصه را اگر بخواهیم بسازیم نمیتوانیم به ریشههای این ایدئولوژی بپردازیم که چرا پرتقال از آن طرف دنیا به این جا آمده، چه تئوری باعث شد که چنین شود و حالا ما آن ریشهها را بزنیم. مخاطب از شما میخواهد که همین را بزنید. میگوید همین را بزنید او را بیرون کنید، او را به دریای «عمان» پرت کنید، او حق ندارد از دریای عمان این طرفتر بیاید و حس خوبی به شما دست میدهد. این حسی است که جامعه ما نیاز دارد. یعنی یکی از مسائلی که در موضوع قهمران محوری بسازیم امام قلی خان باشد.
بنابراین فرقی بین مارولیها با قهرمان ما نخواهد داشت.
در ظاهر قصه فرقی ندارد. اما در نحوه انتخاب و نحوه اعمال عنصر خشم و اراده برای استقرار عدالت تفاوت شکل میگیرد که سینما دفاع مقدس و سینما جنگ میشود. جلو آرنولد هر کسی قرار میگیرد باید بمیرد اما در سینما دفاع مقدس چنین اتفاقی نمیافتد. به نظر من سینما این ظرفیت را ندارد. انتظار زیادی است.
پس یک تفاوت در نحوه رویکرد قهرمان با دشمن چ و موضوع شانس و اراده است که دو مؤلفه شد که قهرمان سینمای عدالت حقیقی را با قهرمان سینما جاستیس متفاوت میکند.
بله نحوه اعمال اراده هم خیلی مهم است. یک وقت تارنتیو میشود. یعنی عنصر خشم باید پوست کنده بیان شود. برای خود مخاطبی دارد. این خیلی به سینما Horror شانه میزند. یعنی همسایه دیوار به دیوار آن است. زیرا وقتی آثار تارانتیویی میبینید درست آثار ژانر اِسلَشِر (slasher) دارید میبینید. اما تعداد آدمها کمتر شده، کمی به آدمها نزدیکتر شده. یک طور اکستریم کلوز آپ (نمای درشت) از ارّه میگیرید.
خیلی متشکریم از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.
*رسانه انقلاب
نظرات